در اضطراب لحظه های... زخم خورده ای هستم...
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
در اضطراب لحظه های... زخم خورده ای هستم...
نوشته شده در شنبه 8 آذر 1393
بازدید : 1309
نویسنده : روزبه

در اضطراب لحظه های... زخم خورده ای هستم...
كه روزهاي رفته در آن بود... نا پیداست عاشقانه هایی... که نیمه کاره ماندند...
از هم شكافتم همه خاطره ها را...رفتم میان قلبی که نمیتپد...
اما از آنچه در آن بود ...حیران ماندم و پریشان...
گوشه ای از آن...خودم را دیدم ...که زانو در بغل دارم...
شب تیره به یکباره ایستاد...و من خیره به پنجره کلبه عشق...نقش میکنم چشمانت را...
با جنبش برگهای خزان ... پيكر خسته من محو گیسوان زیبایت بود...
که به یکباره ...با ران همه چیز را شست و با خود برد...
و من ماندم و ...همان خاطره های نیمه کاره... 




:: برچسب‌ها: در اضطراب لحظه های , , , زخم خورده ای هستم , , , ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: